98-9394223559+

 

تجربه‌ای از کلاس زبان زرافه‌ی نوجوانان

تجربه‌ای از کلاس زبان زرافه‌ی نوجوانان

کلاس تازه شروع شده بود. صندلی‌ها را به شکل دایره چیده بودیم. سکوتی کوتاه میان بچه‌ها بود.

اما خیلی زود، صداها بلند شد؛ صدای گفتن، صدای گریه‌ی آرام، صدای داستان‌هایی که تا آن روز، جایی برای شنیده‌شدن نداشتند.

نوجوان‌ها یکی‌یکی شروع کردند از خودشان گفتن؛ از احساس‌هایی که مدت‌ها در دل مانده بود، از تجربه‌هایی که گاهی حتی نامی برایشان نداشتند.

در پایان جلسه، بازخورد گرفتم. یکی گفت این نخستین بار بوده که کسی به حرف‌هایش گوش داده، آن هم بی‌قضاوت، بی‌توصیه، بی‌تفسیر و ارزیابی.

یکی دیگر گفت چیزهایی را در این گروه گفته که حتی به مشاوره مدرسه نگفته بود.

در دل این فضا، با خودم فکر کردم چه چیزی باعث شد از همان ابتدا این‌همه اعتماد شکل بگیرد.

یادم آمد که در آغاز جلسه گفته بودند سال‌ها پیش، در کودکی، در کلاس‌های زبان زرافه شرکت کرده بودند.

در آن لحظه، معنای این جمله برایم روشن‌تر شد.

برای این نوجوان‌ها، زبان زرافه فقط یک شیوه‌ی ارتباط نبود.

یادگار روزهایی بود که در جمعی، صدایشان شنیده شده بود. تجربه‌ای که در تن و ذهنشان مانده بود:

جایی امن، بدون داوری، جایی که حرف‌زدن و شنیده شدن نیاز مهمی بود.

در آن لحظه دیدم که زبان زرافه، اگر از کودکی کاشته شود، می‌تواند در نوجوانی جوانه بزند.

و شاید همین کاشت‌های کوچک، پایه‌ی فضاهایی انسانی‌تر در آینده باشد.

اینجا بود که توجه‌ام رفت به کسانی که آن بذرها را کاشتند، تسهیل‌گرانی که در کودکی این گروه وقت گذاشتند، شنیدند، باور کردند، و با همراهی‌شان فضایی ساختند که هنوز در یاد این نوجوان‌ها زنده است.

قدر این همراهی را می‌دانم. شاید بی‌نام و بی‌نشان باشند، اما ماندگار در حافظه‌ی کسانی که در آن فضا رشد کردند.

س. ی.

 

Date

17 خرداد 1404

Categories

تجربه شخصی