98-9394223559+

 

امتیاز کاربران

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

ارتباط بدون‌خشونت و جنگ علیه همدلی : بازپس‌گیری انسانیت مشترک‌مان

 

نویسنده: آلن رافائل سید، مربی تأییدشده از سوی مرکز جهانی ارتباط بدون خشونت (CNVC)

 

در گذشته‌ای نه‌چندان دور، همدلی تقریباً در همه جا ارزشمند شمرده می‌شد، در خانواده‌ها، مدارس، محیط‌های کاری و در عرصهٔ عمومی.

والدین در پی آن بودند که فرزندانی همدل پرورش دهند. رهبران به‌خاطر برخورداری از هوش هیجانی مورد ستایش قرار می‌گرفتند. گوش سپردن همراه با محبت، مهارتی اساسی در دیپلماسی، آموزش، جامعه‌سازی و حتی در میان برخی مدیران شرکت‌هایی که با آن‌ها کار می‌کنم، به شمار می‌رفت.

اما به‌نظر می‌رسد تغییری در گفت‌و‌گوی فرهنگی روی داده است. امروزه خودِ همدلی مورد حمله قرار گرفته. یا بهتر بگوییم، ایده‌ای خاص از "همدلی" هدف این حمله‌هاست.

در این مقاله، به پدیده‌ای در فرهنگ و سیاست ایالات متحده می‌پردازم که در اخبار و شبکه‌های اجتماعی از آن با عنوان "جنگ علیه همدلی" یاد می‌شود.

نکته: اگر تا به حال نام این پدیده را نشنیده‌اید، این هشدار را جدی بگیرید: آنچه در ادامه می‌آید، برای من شخصاً مطالبی تکان‌دهنده و نگران‌کننده بود. پژوهش و نگارش این مقاله نیازمند صرف نیروی هیجانی خاصی از سوی من بود، که البته آن را کاری مهم و ارزشمند یافتم.

 

مقدمه: در این مقاله منتظر چه چیزی باشید؟

 

در این مقاله به جای آموزش ارتباط بدون‌خشونت، ابتدا به‌طور خلاصه توضیح می‌دهم که ارتباط بدون‌خشونت چیست، و سپس به پدیده‌ای می‌پردازم که با عنوان "جنگ علیه همدلی" شناخته می‌شود.

سپس شرایط فرهنگی‌ای را که در آن به سر می‌بریم بررسی خواهم کرد و سوء‌برداشت یا تحریفی اساسی‌ را که مشاهده می‌کنم، توضیح می‌دهم.

تعریفی روشن از همدلی ارائه می‌دهم، آنچه همدلی هست و آنچه نیست، و بررسی می‌کنم چرا بازپس‌گیری همدلی وظیفه‌ای حیاتی برای هر کسی است که به التیام، تاب‌آوری و شکوفایی واقعی انسان و سیاره‌مان اهمیت می‌دهد.

با بهره‌گیری از بینش‌های ژرف ارتباط بدون‌خشونت درباره نیازهای انسانی و شأن و منزلت همگانی، در این مقاله قصد دارم نشان دهم که همدلی یک دارایی است، نه یک ضعف؛ امری باارزش و ضروری است، نه تجملی یا احساسی اضافه؛ چیزی است که ارزش دارد برایش تلاش کنیم، نه چیزی که باید از آن دوری گزینیم.

 

ارتباط بدون‌خشونت چیست؟

 

به‌طور خلاصه، ارتباط بدون‌خشونت  یک شیوه‌ی آزموده‌شده و مؤثر است برای ایجاد نوعی ارتباط که در بستر آن، افراد به‌صورت طبیعی تمایل پیدا می‌کنند در راستای به‌زیستی یکدیگر مشارکت کنند.

زمانی که ارتباط بدون خشونت به‌درستی به کار گرفته شود، افراد از آن برای التیام، تعمیق و تقویت انواع مختلف روابط بین‌فردی استفاده می‌کنند، چه در خانه و چه در محیط کار. کارآمدی این رویکرد حتی به ارتباط درون‌فردی نیز گسترش می‌یابد؛ برای نمونه، در برخورد با گفت‌وگوی درونی منفی یا هنگام کشمکش درونی بر سر تصمیمی در گذشته یا آینده.

ارتباط بدون خشونت به شما شفافیتی می‌بخشد که با کمک آن می‌توانید در فضای بین‌فردی با سهولت و روانی بیشتر حرکت کنید، با اصالت بیشتری ارتباط برقرار کنید و اثرگذاری بیشتری داشته باشید.

اما ابزارهای ارتباط بدون‌خشونت بدون هشیاری مبتنی بر ان.وی.سی. کارایی ندارند، هشیاری که می‌توان آن را "نیت درونی شما در تعاملات‌تان" توصیف کرد. اگر نیت شما این باشد که حرف خود را به کرسی بنشانید یا نتیجه‌ای خاص را به دیگران تحمیل کنید، آن‌چه انجام می‌دهید دیگر ارتباط بدون‌خشونت نخواهد بود، حتی اگر واژه‌های به‌ظاهر درست را به‌کار ببرید.

بنابراین ارتباط بدون‌خشونت دارای دو جنبه است: هشیاری  و نیت، که در ادامه بیشتر به آن‌ها می‌پردازم. همان‌طور که پیش‌تر نیز اشاره شد، ارتباط بدون‌خشونت همچنین یک ساختار و مجموعه‌ای از ابزارهای مشخص دارد که بررسی آن‌ها فراتر از محدوده این مقاله است.

ابزارهای  ان.وی.سی برای این ارزشمندند که به شما نشان می‌دهند چه اطلاعاتی را باید مورد توجه قرار دهید و چه تمایزاتی کلیدرا باید در نظر بگیرید تا ناخواسته و ناآگاهانه به روابط‌تان آسیب نزنید.

رسیدن به مهارت در استفاده از این ابزارها نیازمند تمرین است، و زمانی که به‌درستی به‌کار روند، ابزارهایی بسیار قدرتمند هستند! اما اگر ذهنیت اتصال و نیت دستیابی به نتایج مورد توافقِ متقابل وجود نداشته باشد، آن‌چه به‌کار می‌برید دیگر ارتباط بدون‌خشونت نخواهد بود.

 

" هشیاری مبتنی بر ارتباط بدون خشونت" چیست؟

 

اگر نیت شما این باشد که ابتدا ارتباط برقرار کنید، پیش از آن‌که به نتیجه‌ای خاص دل ببندید، و سپس از دلِ آن ارتباط، آمادگی پیدا کنید که به نتیجه‌ای برسید که برای هر دو طرف سودمند و برد-برد باشد، این بخش مهمی از هشیاری مبتنی بر ارتباط بدون‌خشونت است.

بخش دیگری از هشیاری مبتنی بر ان.وی.سی، هم ‌آگاهی از نیازهای انسانی جهان‌شمول است و هم داشتن رابطه‌ای فعال و زنده با آن‌ها.

این یعنی:

• در هر لحظه نیازهای خود را بشناسید

• با بدن خود در تماس باشید و نیازهایتان را مستقیماً احساس کنید

• و واژگانی برای بیان آن‌ها در اختیار داشته باشید تا بتوانید درباره‌شان صحبت کنید.

(برای نمونه،مراجعه به فهرست احساس و نیاز می‌تواند مفید باشد).

هشیاری مبتنی بر ارتباط بدون‌خشونت همچنین شامل درک این نکته است که نیازهای شما و نیازهای دیگران به هم پیوسته‌اند. نیازها در یک میدان مشترک وجود دارند، درست مانند زبان. به‌واسطه همین پیوستگی است که هر زمان من موقعیتی برنده-بازنده ایجاد می‌کنم، در بلندمدت خودم هم بازنده خواهم بود.

در زمینهٔ اختلاف‌نظرها، هدف ارتباط بدون خشونت چیزی فراتر از مصالحه است؛ هدف آن، رسیدن به نتیجه‌ای واقعاً برد-برد و متقابلاً سودمند است و ان.وی.سی. ابزارهایی در اختیار شما می‌گذارد که دستیابی به این هدف را به شکلی پیوسته‌تر ممکن می‌سازند.

اگر با ارتباط بدون خشونت تازه آشنا شده‌اید، منابع بسیاری برای شروع وجود دارد. یکی از آن‌ها را کتاب ارتباط بدون‌خشونت، زبان زندگی نوشته‌ی مارشال روزنبرگ است. 

 

درک همدلی از نگاه ارتباط بدون‌خشونت

 

با وجود تعاریف گوناگون از همدلی، در چارچوب ارتباط بدون‌خشونت، ما معنای خاصی را مد نظر داریم.

در ان.وی.سی، همدلی یکی از نیازهای انسانی جهان‌شمول است، نیازی که زمانی بر آورده می‌شود که فرد تجربه می‌کند  دیده، شنیده یا درک شده است. وقتی کسی واقعاً شما را عمیقاً درک می‌کند، نیازتان به همدلی برآورده می‌شود.همدلی یعنی درک محترمانه یا همراه با محبت.

همدلی همچنین یک ظرفیت یا مهارت است که زمانی پدیدار می‌شود که با توجه، مراقبت و محبت کاملاً با انسانی دیگر حاضر باشید. یعنی تواناییِ بودنِ کامل با دیگری و تلاش برای درک دیدگاه او، نه فقط در سطح ذهنی، بلکه با تمام وجودتان.

همدلی یک موضع سیاسی نیست!

همدلی همچنین به‌هیچ‌وجه به معنای منفعل بودن، سهل‌گیری یا موافقت با دیدگاه دیگری نیست.

در لحظهٔ همدلی، ما تنها برای درک تجربهٔ دیگری حضور داریم، نه برای تأیید، قضاوت یا حل‌وفصل.

در اینجا خلاصه‌ای آمده از آنچه همدلی هست و نیست برگرفته از بسته‌ی آموزشی مقدمه‌ای بر ارتباط بدون‌خشونت که تهیه کرده‌ام.

همدلی چیست:

 

• درکی محترمانه یا همراه با محبت

• کیفیتِ حضور کامل با آنچه اکنون در درون فرد مقابل زنده است

• کیفیتی همراهانه دارد، نه هدایت‌گرانه  

• تلاش برای حدس وضعیت فرد مقابل، با نیت ایجاد ارتباط و درک متقابل

همدلی چه چیزی نیست:

 

• همدردی:  "دردت رو می‌فهمم. منم اون موقعیت بودم"

• پیشنهاد دادن:  "اجازه بده بگم باید چی کار کنی "

• درست کردن اوضاع: "بابا برات یه دونه دیگه می‌خره "

• بازجویی: "اولین باری که این حس رو داشتی کی بود؟"

• برچسب‌زنی: "این رفتارت به‌خاطر اینه که [خودشیفته‌ای، فروردینی هستی، و غیره]. "

• ترحم: "آخ، بیچاره تو"

• صداقت (نوعی که تمرکز را از دیگری به خودمان می‌برد: "وقتی این حرفتو می‌شنوم ناراحت می‌شم" 

• موافقت:  "حق با توئه"

 

چرا همدلی امروز نیازمند محافظت است

 

در آنچه بسیاری از ناظران و تحلیل‌گران آنلاین آن را "جنگ علیه همدلی" می‌نامند، شاهد آن هستیم که در برخی روایت‌های عمومی، همدلی نه به‌عنوان یک دارایی، بلکه به‌عنوان نوعی نقطه‌ضعف، و حتی چیزی خطرناک، قلمداد می‌شود.

در برخی محافل، ابراز همدلی به‌گونه‌ای تصویر می‌شود که گویی نشانه‌ای از ضعف، نرمی، ساده‌لوحی یا حتی فریبکاری است. 

در بعضی فضاهای سیاسی، همدلی از یک ظرفیت انسانیِ جهان‌شمول که می‌توانیم همگی در پی آن باشیم، به ابزاری جناحی فروکاسته شده است.

و در برخی محیط‌های شرکتی یا کنشگری، تمرین همدلی به‌شکل نادرستی به‌عنوان ناتوانی در «منطقی بودن» یا «تمرکز بر نتیجه» تعبیر می‌شود.

در ۲۱ ژانویه ۲۰۲۵، اسقف ماریان ادگار باد، از کلیسای اسقفی، از رئیس‌جمهور دونالد ترامپ درخواست کرد تا رحم، مهربانی و شفقت نشان دهد.

در واکنش، دیکن بن گرت، از کلیسای Refuge در ایالت یوتا، در شبکهٔ ایکس (که پیش‌تر توییتر نام داشت) نوشت:

"گناه همدلی را مرتکب نشوید"

و همچنین:

"باید در پاسخ، نفرتی درست و به‌جا داشته باشید. "

 

ترجمه تصویر: 

"گناه همدلی را مرتکب نشوید.

این مار دشمن خداست و دشمن شما نیز. مار از خدا و مردم او نفرت دارد. باید در پاسخ نفرتی شایسته داشته باشید. او صرفاً فریب‌خورده نیست، بلکه خودش فریب می‌دهد. چشم‌تان نباید ترحم کند"

 

این تنها یک مثال است  و اگر جستجو کنید، نمونه‌های بسیار بیشتری خواهید یافت!

سوء‌تفاهم و بدنام‌سازی رو به رشد همدلی، مسئله‌ای نگران‌کننده و عمیقاً مهم است.

اگر ماهیت و ارزش واقعی همدلی را از یاد ببریم، در معرض خطر فقر در روابطمان، سخت شدن قلب‌ها و عمیق‌تر شدن همان شکاف‌هایی هستیم که جهان ما را فرا گرفته‌اند.

در ارتباط بدون‌خشونت، همدلی نه یک تجمل احساسی است و نه یک الزام اخلاقی. ارتباط بدون‌خشونت همدلی را در درجه اول به عنوان یک نیاز انسانی جهانی و همچنین نوعی توانایی‌ می‌بیند که می‌توان آن را برای ایجاد ارتباط و درک واقعی توسعه داد.

همانطور که دکتر مارشال روزنبرگ، بنیان‌گذار ارتباط بدون‌خشونت، نوشته است:

"همدلی، درک محترمانه آن چیزی است که دیگران تجربه می‌کنند"

- مارشال روزنبرگ، ارتباط بدون‌خشونت: زبان زندگی

همدلی به معنای موافقت نیست و به معنای چشم‌پوشی نیز نیست.

همدلی به معنای تأیید، توجیه یا بخشیدن هیچ رفتار، دیدگاه یا نقطه‌نظری نیست.

همدلی، انسان‌ دیدن دیگری است، درکی محبت‌آمیز یا محترمانه، تلاشی برای فهمیدن اینکه چرا کسی آن انتخاب‌ها را کرده یا جهان را اینگونه می‌بیند.

"ای پروردگار، به من عطا فرما که بیش از آن‌که در پی آن باشم که فهمیده شوم، در پی فهمیدن باشم."

از دعای سنت فرانسیس

"جنگ علیه همدلی" چیست؟ 

 

عبارت "جنگ علیه همدلی" یک جنبش رسمی نیست، بلکه اصطلاحی فرهنگی است که ناظران برای توصیف روند نگران‌کننده‌ای استفاده می‌کنند: گرایش فزاینده، به‌ویژه در محیط‌های شدیداً قطبی‌شده، به تحقیر همدلی یا ارائه آن به عنوان یک مشکل.

برای مقصود این مقاله، "جنگ علیه همدلی" را چنین تعریف می‌کنم:

گرایش فرهنگی به تحریف، کم‌ارزش جلوه دادن یا حمله به همدلی، هم به عنوان یک نیاز و هم به عنوان یک عمل، به ویژه به شیوه‌هایی که شکاف‌ها را عمیق‌تر می‌کند، ارتباط را دلسرد می‌سازد یا بدبینی نسبت به انسانیت مشترکمان را تقویت می‌کند.

من ارزش نام‌گذاری این پدیده را درک می‌کنم زیرا به ما کمک می‌کند دریابیم در چه آبی شنا می‌کنیم. وقتی بتوانیم این الگوهای فرهنگی را تشخیص دهیم، بهتر مجهزیم تا با وضوح، شجاعت و همدلی پاسخ دهیم.

 

نوازش افراطی، نازپرورده‌کردن، تقویت ناتوانی، و  "دلسوزی نابخردانه "

 

در برخی از تعارضات ایدئولوژیک امروزی در فضای آنلاین، همدلی به عنوان "تبلیغات چپ‌گرایانه"  یا تلاشی برای دستکاری افراد جهت پذیرش دیدگاه‌های خاص، رد می‌شود. 

در سخنرانی‌های سیاسی، گاهی اوقات می‌شنویم که رویکردهای مبتنی بر آگاهی از تروما به عنوان " نوازش افراطی"  مردم یا ضعیف ساختن آن‌ها متهم می‌شوند.

در اظهار نظرهای عمومی، همدلی گاهی به عنوان " نازپرورده‌کردن " برچسب‌گذاری می‌شود، به ویژه وقتی درباره گروه‌های آسیب‌پذیر، دانش‌آموزان، بازماندگان تروما، جوامع محروم و دیگران، به کار می‌رود.

"نازپرورده‌کردن" یعنی چه؟ 

یعنی انجام خلاف چیزی که برای فرد توانمندسازی‌آور است، به عبارت دیگر، نگه داشتن فرد در وضعیت ناتوان و ضعیف، و ادامه دادن به ضعف یا بی‌قدرتی او.

"نازپرورده‌کردن" اتفاق می‌افتد؟ بله!

آیا این اتفاق به دلیل همدلی است؟ نه، واقعاً نه… مگر اینکه همدلی را با دلسوزی یا ترحم اشتباه بگیرید.

اگر برای کسی احساس ترحم کنم، تصویر ثابت و ضعیفی از او حفظ کنم اما واقعاً ارتباطی با تجربه او برقرار نکنم، آنگاه… بله، ممکن است شرایط او را پایدار نگه دارم.

اگر مایل باشم قلبم را باز کنم و ارتباط برقرار کنم، آن‌وقت من یا او احتمال بیشتری دارد انگیزه‌ای پیدا کنیم که به اقدام‌های معنادار برای توانمندسازی بیشتر منجر شود.

یک نمونه از چیزی که ظاهراً شبیه محبت است اما ممکن است به کسی آسیب برساند، یعنی " تقویت ناتوانی "، همان چیزی است که نویسنده و پژوهشگر بودایی، چوگیام ترونگپا، آن را «رحمت احمقانه» نامیده است. در حالی که ارتباط بدون خشونت قضاوت و نام‌گذاری را تأیید نمی‌کند، زیرا هزینه آن بسیار آشکار است، "دلسوزی نابخردانه" به نوعی تفکر اشاره دارد که از ترحم نشأت می‌گیرد نه همدلی واقعی. مثلاً: دوستم معتاد به الکل است و من دلسوزی می‌کنم، پس به مناسبت تولدش یک جعبه مشروب برایش می‌خرم. عمل من ممکن است تا حدی ناشی از آنچه به نظر مراقبت می‌آید باشد، اما در نهایت به دوستم کمک نخواهد کرد. این کاملاً متفاوت است با نحوه به‌کارگیری همدلی در ارتباط بدون خشونت!

این باور که همدلی باعث تقویت ناتوانی می‌شود، یک سوء‌تفاهم بنیادین درباره همدلی است.

وقتی همدلی با کیفیت بالا دریافت می‌کنم، پس از گفتگو بیشتر به احساس‌ها، نیازها و تقاضاهای احتمالی خود متصل می‌شوم، که یادآور عبارت "خود را بشناس" است ، و بار عاطفی‌ام کاهش می‌یابد.

به عبارت دیگر، درک درونی من از خودم بیشتر می‌شود، مرکزیت و ثبات بیشتری پیدا می‌کنم و وضوح ذهنی‌ام افزایش می‌یابد.

در بسیاری جهات، این دقیقاً عکسِ "تقویت ناتوانی" است!

 

چرا مردم نسبت به همدلی مقاومت می‌کنند

 

گاهی رد همدلی ناشی از سوءتفاهم‌های بنیادی درباره ذات همدلی است.

یکی از این سوءتفاهم‌ها، اشتباه گرفتن همدلی با تأیید یا حمایت از فرد است. این تصور نگران‌کننده را به وجود می‌آورد که تلاش برای درک کسی یعنی ایستادن پشت اقدامات او.

مردم وقتی همدلی را با ضعف اشتباه می‌گیرند، مقاومت نشان می‌دهند. شرطی‌شدگی فرهنگی گسترده برای ظاهر شدن به صورت قوی و صبور،همراه با تفکر صفر و صد (اگر کسی برنده شود یعنی من باید بازنده باشم)، نیز کمکی نمی‌کند!

دلیل دیگر رد همدلی، ترس از از دست دادن توانایی تعیین مرزها است که در ادامه به آن می‌پردازم.

و دلیل دیگر، ترس از این است که داشتن محبت نسبت به جمعیت‌های آسیب‌پذیر ممکن است به معنای از دست دادن قدرت اجرای یک دستور کار سیاسی خاص باشد.

 

روشن کردن یک روایت رسانه‌ای

 

شاید به‌خاطر نوع رسانه‌هایی که دنبال می‌کنم ، تصور مثالی فرضی برایم دشوار نباشد؛ مثلاً یک مفسر سیاسی که کلاس‌های مبتنی بر آگاهی از تروما را به "تلقین نرم‌خویی به کودکان" متهم می‌کند و معلمان را متهم می‌سازد که "احساس‌ها را بر شایستگی و تعالی مقدم می‌دارند." 

آنچه در این نوع نقدها غایب است، شناخت نیازهای عمیق دانش‌آموزان به امنیت، تعلق و اهمیت است، نیازهایی که وقتی برآورده شوند، مستقیماً از یادگیری واقعی و برتری علمی حمایت می‌کنند.

این تفسیرها درباره همدلی از کجا می‌آید؟

بخشی از توضیح این است که این دیدگاه‌ها از ترکیبی پیچیده ناشی می‌شوند از:

• ترس - از اینکه همدلی ممکن است استانداردها یا مرزها را تضعیف کند،

• تروما - جایی که آسیب‌پذیری عاطفی سابقه ناامنی داشته است،

• بدبینی - که در آن "سختی" به عنوان تنها راه رسیدن به قدرت پرستیده می‌شود،

• قطبی شدن - جایی که حتی ویژگی‌های انسانی پایه مانند همدلی در جنگ‌های ایدئولوژیک به سلاح تبدیل می‌شوند.

(یکی از توضیحاتی که در فضای آنلاین درباره‌ی مخالفت با همدلی مطرح می‌شود، این است که برچسب زدن به همدلی به‌عنوان "گناه همدلی  " در واقع یک تاکتیک سیاسی هدفمند است. هدف از این تاکتیک این است که زنان مسیحی انجیلی ، که معمولاً نسبت به رنج دیگران واکنش همدلانه نشان می‌دهند، در صف حامیان سیاست‌های بی‌رحمانه باقی بمانند.

این دیدگاه بر این فرض استوار است که زنان به‌طور طبیعی تمایل بیشتری به همدلی دارند و هنگامی که شاهد جدا شدن کودکان از والدین‌شان هستند، به شدت تحت تأثیر احساسی قرار می‌گیرند. در نتیجه، آن‌ها اولین گروهی خواهند بود که در برابر چنین سیاست‌هایی مقاومت می‌کنند و حمایت خود را پس می‌گیرند.

برای جلوگیری از این واکنش، همدلی به‌عنوان یک "گناه" معرفی شده است تا زنان را از واکنش‌های همدلانه بازدارد و حمایت سیاسی آن‌ها حفظ شود . نمی‌توانم با اطمینان بگویم که این روایت حقیقت دارد، اما برای من دارای ارزش تبیینی است، دست‌کم در فهم برخی انگیزه‌های پنهانی که ممکن است پشت این بی‌ارزش‌انگاری پدیده‌ای به‌این‌حد زیبایی مانند همدلی قرار داشته باشند.)

ارتباط بدون خشونت به شما کمک می‌کند بیش از یک طرف ماجرا را ببینید. هر دیدگاه بیانگر یک یا چند نیاز برآورده نشده است.

می‌توان آموخت که به معنای ژرف‌تری که در پسِ روایت‌های رسانه‌ای نهفته است گوش فرا داد، و به‌طور مستقل سنجید که آیا آن روایت منسجم و معنادار است یا نه، و همچنین درک کرد چه انگیزه‌های پنهانی ممکن است در پس آن نهفته باشد. مثال فرضی:

رهبر شرکتی می‌گوید: "من اینجا نیستم که درمانگر کسی باشم" پس از آنکه از او خواسته می‌شود به روحیه تیم توجه کند. بازتعریف همدلی به عنوان درک نیازهای برآورده نشده به او کمک می‌کند متوجه شود که فهمیدن تیمش به معنای مسئول بودن در برابر وضعیت عاطفی آن‌ها نیست، بلکه فقط درک انسانیت آن‌هاست.

 

همدلی به نفع همه است- حتی منتقدان

 

همدلی فقط "برای طرف مقابل" نیست، بلکه به ایجاد شرایط همکاری، یادگیری و حتی مسئولیت‌پذیری کمک می‌کند.

همدلی ما را به ارتباط نزدیک‌تر می‌کند و یکی از راه‌های آن کاهش حالت دفاعی است. وقتی فرد احساس کند درک شده، دفاعی شدن برایش بسیار سخت می‌شود!

با کمک به ایجاد شرایطی که در آن یکدیگر را بهتر بفهمیم، همدلی احتمال ایجاد تغییرات پایدار را افزایش می‌دهد، نه کاهش.

وقتی تغییر تحمیلی باشد، غیرقابل دوام می‌شود چون مردم مقاومت و کینه می‌ورزند. آنچه تغییرات پایدار را که از فرایندی همراه با همدلی حاصل شده مقاوم‌تر می‌کند، این است که در چنین فرآیند مشترکی که در آن افراد احساس درک شدن می‌کنند، نهایتاً حمایت همه جلب می‌شود.

همدلی در زمان تعارض و در میان شکاف‌های ایدئولوژیک بسیار ارزشمند است، چون به ما کمک می‌کند انسانیت یکدیگر را ببینیم. وقتی این اتفاق بیفتد، احتمال همکاری برای یافتن راه‌حل‌هایی که نیازهای همه را در بر می‌گیرد، بیشتر می‌شود.

ارتباط بدون خشونت در عمل: چگونه بدون از دست دادن خود، همدلی ارائه دهیم

 

در ارتباط بدون خشونت سه حوزه وجود دارد که می‌توانید توجه خود را برای ایجاد ارتباط متمرکز کنید: ابراز صادقانه، شنیدن همدلانه، و ارتباط با خودتان.

من از تصویری که توسط همکار فقیدم اینبال کاشتان ساخته شده، بسیار خوشم می‌آید چون این نکته را به خوبی نشان می‌دهد.

 

یکی از راه‌هایی که من این درک را به کار می‌برم، اینکه سه حوزه دارم که می‌توانم توجه خود را به آن‌ها معطوف کنم، این است که همیشه به یاد می‌آورم باید به "خانه" بازگردم. و "خانه" تنه و ریشه درخت است: ارتباط با خود.

اگر صادقانه ابراز وجود کنم، بلافاصله پس از آن به ارتباط با خود بازمی‌گردم.

این یک نقطه انتخاب است، جایی که من به قدرت درونی خود متصل هستم. حالا می‌توانم انتخاب کنم که دوباره به صداقت بازگردم، همدلی نشان دهم، در ارتباط با خود باقی بمانم یا چیز دیگری.

فرض کنیم همدلی را انتخاب می‌کنم: گوش می‌دهم تا بفهمم. سپس دوباره به خانه برمی‌گردم.

هر قدمی که برمی‌دارم، به خانه یعنی ارتباط با خود بازمی‌گردم.

حتی در طول فرآیند همراهی با کسی، می‌توانم لحظه‌ای توجه‌ام را به درون خود معطوف کنم،  فقط برای یک لحظه، و سپس دوباره به شنیدن بازگردم.

با تمرین اینکه با خود باشی و بمانی، می‌توانی همدلی را به گونه‌ای ارائه دهی که هم به طرف مقابل احترام بگذارد و هم به خودت.

در موقعیت‌های بسیار پرتنش یا پرهیجان ممکن است متوجه شوی که فقط تا مدتی می‌توانی همدلی کنی، قبل از اینکه خودت به همدلی نیاز پیدا کنی. در این‌جاست که حفظ ارتباط با خود بسیار ارزشمند می‌شود: می‌توانی تشخیص دهی چه موقع ذخایر احساسی‌ات کاهش یافته‌اند. 

پس همدلی را تا جایی که توان دارید ارائه می‌دهید، اما فراتر از آن نه. این مراقبت از خود، عملی است برای احترام گذاشتن به حد و مرزهای خود و اطمینان از اینکه وقتی انرژی‌تان بازیابی شد، می‌توانید دوباره به گفتگو بازگردید.

این تمرین در واقع به شما کمک می‌کند ذخایر همدلی خود را افزایش دهید تا بتوانید مدت طولانی‌تری با دیگران همراه باشید.

به یاد داشته باشید که همدلی به معنای موافقت، تأیید یا توجیه نیست! ما با نیازهای انسانی و جهانی که در پس آن‌ها وجود دارد همدلی می‌کنیم، نه با رفتارهای آسیب‌رسان یا آزاردهنده!

وقتی کسی احساس کند درک شده است، معمولاً آماده شنیدن حرف‌های شما خواهد بود.

 

همدلی یک پل است، نه میدان نبرد

 

وقتی فرایندها یا سیستم‌هایی برای پاسخگویی ایجاد می‌کنیم، همدلی یک مهارت بنیادین است.

یکی از موانع گفت‌وگوهای صادقانه و ارتباط‌ساز درباره آسیب و تأثیر آن، ترس افراد از تنبیه است. احساس گناه و شرم نیز موانع دیگری برای بازگو کردن آسیب وارد شده محسوب می‌شوند. 

با ایجاد امنیت روانی برای فهم متقابل، همدلی شرایطی فراهم می‌کند که به کاهش این نگرانی‌ها کمک می‌کند.

این موضوع همدلی را به مهارتی حیاتی برای گفتگوهای صادقانه‌تر درباره آسیب و تأثیر آن تبدیل می‌کند، بدون اینکه به الگوهای قدیمی تنبیهی بازگردیم.

همدلی به معنای "رها کردن کسی از مسئولیت" نیست، بلکه احتمال ماندن آن‌ها در گفتگو را افزایش می‌دهد.

ارتباط بدون خشونت تفاوت میان تنبیه و پیامدها را مشخص می‌کند. تنبیه تحمیل می‌شود و هزینه‌های آن معمولاً بیشتر از فواید است. پیامدها معمولاً به صورت مشترک ایجاد می‌شوند و بیشترین میزان رشد، یادگیری و بهبودی را برای همه درگیر فراهم می‌کنند.

 

هم همدلی، هم مرزگذاری: هر دو با هم لازم‌اند

 

همدلی به معنای رها کردن تمییز و تشخیص خود یا کنار گذاشتن مرزها نیست.

به یاد داشته باشید که همدلی به معنی موافقت نیست.

همانطور که پیش‌تر اشاره شد، همدلی همراه با دو حوزه دیگر برای تمرکز توجه است: ابرازصادقانه خود و ارتباط با خود.

با حفظ ارتباط با خود، می‌توانید به مراقبت از خود ادامه دهید، از جمله داشتن مرزهای روشن.

با داشتن صداقت به عنوان بخشی از ابزارهای خود، درست به اندازه همدلی، می‌توانید مرزها، استانداردها، تقاضاها و انتظارات خود را بیان کنید… و همچنان به همدلی بازگردید.

فقط چون نسبت به شرایط یا موقعیت طرف مقابل محبت و درک دارم، به این معنا نیست که موظفم خواسته‌های او را بپذیرم! 

 

استفاده حمایتی در برابر استفاده تنبیهی از زور

 

ارتباط بدون خشونت تمایز ارزشمندی را ارائه می‌دهد: استفاده حمایتی از نیرو در مقابل استفاده تنبیهی از نیرو، که واژه تنبیهی ریشه‌ای مشترک با فعل "تنبیه کردن" دارد. 

ارتباط بدون خشونت گفتگوهایی را اولویت می‌دهد که ما را به نتایج سودمند متقابل نزدیک می‌کند. اما به دلایل مختلف، گاهی گفتگو و نتایج مشترک قابل دسترسی نیستند.

این زمانی است که ممکن است نیاز باشد برای حفظ جان، اقدام یک‌جانبه انجام دهیم.

هر اقدام یک‌جانبه را می‌توان استفاده از نیرو دانست، زیرا بدون رضایت یا توافق طرف مقابل انجام می‌شود.

مرزها و مسائل مرتبط با ایمنی فوری می‌توانند در این دسته قرار بگیرند.

مثال: استفاده حمایتی از نیرو

فرض کنید در شهر قدم می‌زنم و کودک دوساله‌ام شروع می‌کند به دویدن به سمت خیابان. این زمان مناسبی برای گفتگو نیست! من کودک را با نیروی بدنی خود گرفته و مانع او می‌شوم که برخلاف میلش وارد خیابان شود.

این اقدام دقیقاً می‌تواند از نیت تنبیهی یا حمایتی نشأت گیرد!

اگر من پدری تنبیه‌کننده‌ای باشم، ممکن است به کودک ضربه بزنم و بگویم: "این کار خیلی بد بود! بابا باید به تو ضربه بزند تا درباره ماشین‌ها یاد بگیری!" 

اما اگر من پدری باشم که از نیرو به شکل حمایتی استفاده می‌کند، هرچند نیت تنبیهی ندارد، ممکن است انرژی زیادی داشته باشد! وقتی کودک را بلند می‌کنم ممکن است بگویم: "وای خدای من! بابا واقعاً ترسیدم چون می‌خواهم تو در امنیت باشی"!

ارتباط بدون خشونت گزینه‌ی استفاده حمایتی از نیرو را به عنوان روشی برای حفظ نیازها بدون تنبیه ارائه می‌دهد. اما این همیشه آخرین راه‌حل است، پس از آنکه همه راه‌های دیگر را امتحان کرده‌اید!

همدلی، صداقت و ارتباط با خود

 

به یاد داشته باشید، همدلی به تنهایی کافی نیست! همدلی همراه با صداقت و ارتباط با خود عمل می‌کند.

این روش به شما امکان می‌دهد هم همدلی داشته باشید و هم مرزهای سالم را حفظ کنید.

ساختن فرهنگی از همدلی در دنیایی پر از بدبینی

 

چگونه می‌توانیم فرهنگی از همدلی و محبت بسازیم وقتی که بسیاری از نیروهای جهان به نظر می‌رسد در جهت مخالف حرکت می‌کنند؟

به یاد داشته باشید که برای ایجاد ارتباط همدلانه یا الگوبرداری از آن، لازم نیست حتماً از کلمه "همدلی" استفاده کنید. واژه‌های مترادف دیگری نیز به همان اندازه مؤثرند. تجربه فهمیدن و فهمیده شدن، مهم‌تر از کلمه‌ای است که به کار می‌بریم.

من اغلب از "درک" به عنوان مترادف همدلی استفاده می‌کنم. برای مثال، "به کمی درک نیاز دارم" یا "تصور می‌کنم دوست داری درباره این موضوع تجربه‌ی فهمیده شدن کنی"

(برای یادگیرندگان باتجربه‌تر ارتباط بدون خشونت: به استفاده از زبان غیررسمی ان.وی.سی توجه کنید، به جای اتکا به ساختار رسمی ان.وی.سی)

 

دیگران را پیدا کن!

 

گاهی نگه داشتن یک جهان‌بینی یا دیدگاه و ندانستن اینکه آیا کسی در دنیای شما آن را دارد، می‌تواند احساس تنهایی ایجاد کند!

اگر در زندگی‌تان افرادی را ندارید که با آن‌ها هم‌سو باشید، شاید وقت آن باشد که نیت ایجاد چنین ارتباطی را برای خودتان بگذارید!

می‌توانید دیگرانی را، چه به‌صورت آنلاین و چه حضوری، پیدا کنید که ارزش‌های مشابهی دارند.

درست مانند اینکه داشتن یک حلقه حمایت برای رشد مهارت‌های ارتباط بدون خشونت ضروری است، همین‌طور برای کمک به حفظ آرامش در مهربانی و همدلی نیز ارزشمند خواهد بود.

پذیرفتن سوگ و کار روی آن

 

ارزش نهادن به همدلی و مهربانی در دنیایی که دیگران چنین نمی‌کنند، می‌تواند بسیار دردناک باشد.

بهترین راه عبور از این درد، این است که به خود اجازه دهید احساس‌تان را تجربه کنید، در حالی که به نیازهای درون‌تان متصل می‌مانید.

اجتناب از سوگ کاری رایج است، چون می‌تواند بسیار ناراحت‌کننده باشد. با این حال، سوگ پردازش‌نشده در بدن شما باقی می‌ماند!

وقتی به خود اجازه نمی‌دهم کار سوگواری را انجام دهم، احساس سنگینی بیشتری می‌کنم و کمتر نسبت به اطرافیانم و زیبایی‌های جهان طبیعی حضور دارم. اگر این وضعیت طولانی شود، ممکن است نسبت به رنج دیگران بی‌احساس و سخت‌دل شوم.

 اما وقتی اجازه می‌دهم سوگواری یا عزاداری کنم، فضای درون خودم را برای ورود شادی بیشتر در آینده پاک می‌کنم.

به این ترتیب، توانایی‌ات برای تجربهٔ شادی، به همان اندازه‌ای محدود (یا تقویت) می‌شود که توانایی‌ات برای تجربهٔ اندوه. خ 

سوگواری در پیوند با زندگی 

 

دکتر مارشال روزنبرگ درباره "سوگواری در پیوند با زندگی" صحبت می‌کرد.

او آن را اینگونه توصیف می‌کرد (و من خلاصه‌اش می‌کنم):

سوگواری در پیوند با زندگی یعنی در کنار حضور داشتن با احساس‌ها در بدن خود، همزمان به نیازها متصل ماندن، نه به افکار درباره اینکه چه کسی مقصر است یا اشتباه کرده.

خواهید دید که اجازه دادن به خود برای سوگ داشتن، نوعی نو شدن است که بارها و بارها شما را به مهربانی، محبت و همدلی بازمی‌گرداند.

الگو باشید: حرف‌هایتان را به عمل تبدیل کنید

 

آن‌چه کارآمد است، پایداری بیشتری دارد نسبت به آن‌چه کار نمی‌کند.

از دیدگاه شخصی من، ارتباط انسانی و بین‌فردی با دیگران زندگی‌مان را غنی‌تر می‌کند.ارتباط همدلانه فقط یک مسئلهٔ احساسی نیست، بلکه کاملاً عملی و کاربردی است!

همدلی نه تنها دنیایی لذت‌بخش‌تر ایجاد می‌کند، بلکه دنیایی کارآمدتر نیز می‌سازد!

باور من این است که همدلی، مهربانی و شفقت نسبت به یکدیگر، دنیایی را می‌سازند که بیشترِ انسان‌ها ترجیح می‌دهند در آن زندگی کنند تا دنیایی بدون این ارزش‌ها. 

پس با ارتباط برقرار کردن با کسانی که هم‌سو هستند، اجازه دادن به خود برای احساس کردن وقتی سخت است، و ادامه دادن به نشان دادن همدلی و مهربانی، شما در ساختن فرهنگ همدلی مشارکت می‌کنید.

همچنین می‌توانید از هر بستری که دارید استفاده کنید و از همدلی، مهربانی، ارتباط و درک محبت‌آمیز حمایت کنید.

وقتی افراد بیشتری این را درک کنند، فرهنگ به تدریج تغییر می‌کند.

 

گسترش دامنه‌ی محبت‌مان

 

نکته‌ای که می‌توان به آن اندیشید این است که آغوش محبت‌آمیز انسان‌ها به‌طور طبیعی در طول زمان گسترده‌تر می‌شود.

به بیان دیگر، این‌که چه کسانی را "ما" می‌دانیم، یا چه کسانی را شایستهٔ در نظر گرفتن اخلاقی می‌پنداریم، همراه با گسترش هویت‌مان، توسعه می‌یابد.

زمانی که دیگران را انسانیت‌زدایی می‌کنیم، توجیه خشونت علیه آن‌ها آسان‌تر است.

در اصل، "جنگ علیه همدلی" یک فریب است. هدف آن شرطی کردن مردم است تا تنها به برخی اهمیت دهند و به دیگران نه. هدفش این است که مردم را تحت کنترل نگه دارد تا سیاست‌ها و عملکردهای غیرانسانی را زیر سوال نبرند. و هدفش این است که شما نسبت به رنج انسان‌ها در جهان بی‌تفاوت شوید، همه این‌ها در راستای یک برنامه سیاسی است که قصد دارد ثروت و قدرت را در دست عده‌ای اندک حفظ کند.

"جنگ علیه همدلی" درباره اهمیت "دیگری‌سازی" برای قدرت مالی و سیاسی است.

وقتی توجه همدلانه‌ام را به افرادی که این نگرش را پذیرفته‌اند معطوف می‌کنم، تصور می‌کنم که در دل‌شان مقدار زیادی ترس، حس کمبود و تمایل به چسبیدن به یک نوع احساس امنیت وجود دارد، مثلاً بر اساس دنیایی بدون افراد ترنس یا افراد رنگین‌پوست. 

تصور اینکه دنیا در جهتی حرکت می‌کند که کنترلش را ندارید، حتماً بسیار ترسناک است. و بعد ما داستان‌هایی می‌سازیم که کسانی را که می‌خواهیم مقصر بدانیم، انسانیت‌زدایی می‌کند. پس طبیعی است که همدلی دشمن شود!

این تا حدی قابل فهم است، اما از نگاه من هم تراژیک است و هم غیرضروری.

 

نتیجه‌گیری: انسانیت‌بخشی دوباره به خود و دیگران

 

برای کسانی که خواهان صلح، عدالت و محبت بیشتر در جهان هستند، ممکن است سخت‌ترین کار، انسانیت‌بخشی به کسانی باشد که جهان را متفاوت می‌بینند. اما دقیقاً همین کاری است که باید انجام دهیم، نه به خاطر یک "باید"، بلکه چون خود زندگی وابسته به این است که انسان‌ها کنار هم بیایند و به صورت مشترک برای آینده‌ی بلندمدت مشترک‌مان راه‌حلی بیابند!

همدلی ذاتاً باعث می‌شود سخت بتوان کسی را از قلب خود کنار گذاشت.

انسانیت‌بخشی دوباره به خود و دیگران دقیقاً همان دارویی است که جهان در این زمان به آن نیاز دارد تا به سوی کمال و هماهنگی بیشتر حرکت کند.

 

مارشال روزنبرگ و مفهوم همدلی 

 

دکتر مارشال روزنبرگ خود را "روان‌درمانگری که در حال بهبودی است" توصیف می‌کرد. 

چرا؟

او گفت که دلیل این موضوع آموزش‌هایی بود که دیده بود و به او یاد داده بودند بین خودش و مراجعانش فاصلهٔ حرفه‌ای ایجاد کند. او زبانی را آموخته بود که دیگران را در قالب‌های محدود قرار می‌داد و در یک چارچوب مشخص می‌گذاشت، در حالی که هم‌زمان انسانیت و آسیب‌پذیری خودش را از دیده شدن محافظت می‌کرد. 

یکی از اساتید او روانشناس برجسته، کارل راجرز بود که به مطالعه همدلی و پرسش اینکه چرا ارتباط اصیل می‌تواند این‌قدر شفابخش باشد، می‌پرداخت.

در آن زمان بود که روزنبرگ تصمیم گرفت عناصر اساسی در فکر، زبان، ارتباط و استفاده از قدرت را استخراج کند که می‌تواند به ارتباط اصیل انسانی منجر شود. همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، همدلی تنها یکی از اجزاست، همراه با ارتباط با خود و ابراز اصیل خود، که به ما کمک می‌کند نوعی ارتباط با دیگران ایجاد کنیم که به طور طبیعی به نتایج و راه‌حل‌های سودمند متقابل می‌انجامد.

همدلی همان چیزی است که به ما اجازه می‌دهد به قلب یکدیگر دست یابیم.

https://nonviolentcommunication.com/learn-nonviolent-communication/nvc-the-war-on-empathy/