98-9394223559+

 

همدلی در سکوت

همدلی در سکوت

حدس می‌زنم از همه‌ی افراد گروه تمرين، سن بيش‌تری دارد. اعلام كرد كه می‌خواهد موضوعی را با گروه در ميان بگذارد. وقتی همه آماده‌ی شنيدن شديم، شروع كرد و قصه‌اش را بازگو كرد با جزئيات. درباره‌ی احساسات و نيازهای خودش، درباره‌ی توجهی كه به مراقبت از دوستی كرده بود، و نگراني‌هاش نسبت به قضاوت ديگران و حدسهایی درباره‌ی نيازها و احساسات بقيه.

گفت و ما گروه ١٦ نفره در سكوت شنيديم. و طبق قرار قبلی هر كدام سعی می‌كرديم در سكوت نيازها و احساست او را حدس بزنيم و يادداشت كنيم و نهايتا پس از اتمام حرفهايش، وارد گفتگو شويم. پس چند دقيقه كه پشت سر هم تعريف كرد از خودش گفت، از گروه و دوستانش.

گفت: آخيش من تمام و نفسی عميق كشيد. طوری‌كه انگار ساعت‌ها همدلی گرفته. و اين برای من لذت بردن از درد ديگری بود. فقط او گفت، مكالمه‌ای صورت نگرفت. و در عين حال همدلی دريافت كرد، چون تقريبا همه گروه سعی می‌كردند، همدلانه بشنوند و واقعا اتفاق افتاد. همدلی در سكوت و نفس راحتی كه از پی آن كشيد و بر جان من نشست.

ارسالی از اعضای کانال

 تجربه‌هایی که در وب‌سایت «زبان‌زندگی» ارتباطی‌بدون‌خشونت - باشتراک گذاشته می‌شود؛ تجربه‌ی عملی کاربرد زبان‌زندگی با درک نگارنده‌است و نه یک‌مثال آموزشی.

 

Date

06 دی 1399

Categories

تجربه شخصی