98-9394223559+

 

جسد راهبردها

جسد راهبردها

چند روزی است به راهبردها فکر می‌کنم. به این موضوع که اگر راهبردها را به یک موجود زنده تشبیه کنم، کمکی به فهم بهتر آن‌ها می‌کند؟

اگر راهبرد، موجود زنده ای باشد، بنابراین عمر محدودی دارد و روزی زنده نخواهد بود. با جسد راهبردها چه باید کنم؟ انسان در طول تاریخ با اجساد موجودات زنده چه کرده است؟ مومیایی کردن، دفن کردن، سوزاندن و ...!

این آداب و رسوم مختلف در برخورد با جسد موجودات زنده نشان از چیست؟ انسان‌ها با خلق آداب و رسوم مختلف برای مواجهه با جسد موجودات زنده در پی چه چیزی بودند؟

پاسخ من به این سوال، تمنای راهی برای پذیرش و سوگواری در عین احترام به تمام آن موجود زنده است. راهی برای قبول از دست دادن و نداشتن در عین محترم و عزیز دانستن. راهی برای به یاد داشتن و امید به یاد ماندن پس از مرگ.

«زندگی در شهر تهران» را به عنوان یک راهبرد در نظر بگیرید. فردی را تصور کنید که با جسد این راهبرد مواجه هست، به این معنا که این راهبرد به هر دلیلی برایش اثربخش نیست.

  • آیا اصرار به زنده بودن این راهبرد، آن را زنده می‌کند؟ (اگر اصرار به زنده بودن جسد یک موجود زنده آن را زنده می‌کند، پاسخ به این سوال هم مثبت است!)
  • آیا بی‌ارزش نشان دادن این راهبرد از درد زنده نبودن آن کم می‌کند؟ (اگر بی‌ارزش نشان دادن یک موجود زنده از درد از دست دادن او، کم می‌کند، پاسخ به این سوال هم مثبت است!)
  • آیا عدم توجه به درد از دست دادن راهبردی که به آن امید داشتیم یا برای ما موثر بوده، به ما آرامش می‌دهد؟ (اگر عدم توجه به از دست دادن موجودی زنده، به ما آرامش می‌دهد، پاسخ به این سوال هم مثبت است!)

برای من پاسخ به این سوالات منفی بوده است. پس چه باید کنم؟ من فکر می‌کنم باید به دنبال آداب و رسومی باشم. آداب و رسومی مانند آداب و رسوم انسان‌ها برای رو به رو شدن با درد و غم بزرگ از دست دادن یک موجود زنده. آداب و رسومی که هم غم بزرگ من، هم ارزش آن راهبرد، هم تعلق من به راهبردم را، محترم بشمارد.

شاید لازم باشد شبی با جسد راهبردم خلوت کنم. مرور خاطرات کنم و اشک بریزم. موهایش را شانه کنم. کت و شلوار زیبا بر تنش کنم. عطر همیشگی‌اش را بزنم. برایش شعر بخوانم. با احترام آن را در تابوت دست‌ساز خودم بگذارم. برای آخرین بار نگاهش کنم. لبخند بزنم و درب تابوت را ببندم. آن را به بالای کوهی ببرم و مهمان آتشش کنم. خاکسترش را در قلبم، ذهنم، چشمم و تمام وجودم نگه دارم. از آن به احترام یاد کنم و گاهی در خلوتم با خاکسترش گپ بزنم و اشک بریزم.

من فکر می‌کنم آداب و رسوم رو به رو شدن با جسد هر راهبرد، برای هر کس می‌تواند متفاوت باشد و محترم. به آداب و رسومی برای خودم فکر می‌کنم.

نویسنده: سعید 

تجربه‌هایی که در وب‌سایت «زبان‌زندگی» ارتباطی‌بدون‌خشونت - باشتراک گذاشته می‌شود؛ تجربه‌ی عملی کاربرد زبان ‌زندگی با درک نگارنده‌ است و نه یک ‌مثال آموزشی .

Date

11 اسفند 1399

Categories

تجربه شخصی