98-9394223559+

 

من و گندم - رنجش

من و گندم - رنجش

گندم: بابایی؟
من: جانم
گندم: من غصه دارم، میشه حرف بزنیم؟
من: حرف بزنیم.
گندم: یه دوراهیه انگار، به هر کدوم فکر می‌کنم غصه‌ام میاد.
من: اوهوم
گندم: یکی زده زیر گوشم.
من: اذیت شدی.
گندم (با بغض): دردم گرفت، شوکه شدم، بهم بر خورد.
من: (بغلش می‌کنم)
گندم (با گریه): جلو همه داد زدم گفتم: «زدی ولی بدجوری تلافی می‌کنم!»
من: تو احترام می‌خواستی و خیلی عصبانی بودی؟
گندم: آره، الان گیر کردم، نمی‌دونم چی کار کنم.
من: بیشتر می‌گی؟
گندم: بهم بر خورده، جلو همه گفتم تلافی می‌کنم، ولی دوست ندارم. اگه کاری هم نکنم از خودم خوشم نمیاد انگار.
من: پس مرددی در مورد انتخابت.
گندم: آره. دوست دارم یه کاری کنم هم اونو اذیت نکنم، هم خودم از خودم بدم نیاد‌.
من: دنبال یه راه سومی انگار.
گندم: اگه یکی زورش بهش میرسید، نگهش می‌داشت که حرف بزنیم، خوب بود. گوش نمی‌ده اصلا.
من: دوست داری مطمئن بشی شنیده می‌شی؟
گندم: می‌خوام ببخشمش ولی انگار این طوری نمی‌شه.
من: دوست داری ببخشیش ولی ته دلت انگار راضی نیستی ؟
گندم: یه چیزی سر جاش نیس.
من: این‌که مطمئن شی درد و رنجشی که کشیدی رو فهمیده و بابتش متاسف هست یا نه؟
گندم: و دوست ندارم برای خودم یا کس دیگه‌ای تکرار بشه، دوست دارم مطمئن بشم که پشیمون شده.
من: اوهوم.

من تو ادامه‌ی این دیالوگ دوست دارم به گندم بگم که: «ببخش ولی فراموش نکن». دوست دارم باهاش بیش‌تر صحبت کنم تا با هم به شرایطی که براش، «بخشیدن» معنی داره، برسیم. بعدش در مورد این صحبت می‌کنیم که چه کارهایی می‌شه کرد برای این‌که به خودش کمک کنه، تو محیطی امن قدم‌هایی برای صلح و آشتی برداره.

 شما چی فکر می‌کنید؟ چه طوری می‌شه فعالانه شرایط لازم برای بخشش رو فراهم کرد؟ چه طوری می‌شه از چرخه خشونت با آگاهی بیرون اومد و از توانمندی در ایجاد صلح لذت برد؟ 

سعید - هفده دی ۹۸

تجربه‌هایی که در وب‌سایت «زبان‌زندگی» ارتباطی‌بدون‌خشونت - باشتراک گذاشته می‌شود؛ تجربه‌ی عملی کاربرد زبان‌زندگی با درک نگارنده‌است و نه یک‌مثال آموزشی.

Date

09 ارديبهشت 1400

Categories

تجربه شخصی